۴۷ - افسانه‌های مشکوک

پشت هر اثر بزرگ، روایتی هست اما نه همیشه واقعی. هنر را خلق کنیم، و بگذاریم دیگران افسانه‌اش را بسازند.

"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین

ترجمه از رضا صحرایی

5/14/20251 دقیقه خواندن

هر هنرمندی برای خود الگوهایی دارد. خالقانی که با آثارشان ارتباطی درونی حس می‌کنیم،

از روش‌هایشان الهام می‌گیریم و کلماتشان را چون گنجی پُرارزش در خاطر نگه می‌داریم.

این استعدادهای استثنایی گاهی آنچنان فراتر از انسان به ‌نظر می‌رسند که گویی چهره‌هایی اسطوره‌ای‌اند.

اما از فاصله‌ای دور، چه چیزی را می‌توان با اطمینان واقعی دانست؟

وقتی شاهدِ خلق اثری نباشیم، درکِ آنچه واقعاً رخ داده ناممکن است.

و حتی اگر با چشمان خود ببینیم، برداشتمان در بهترین حالت، تنها تفسیری بیرونی خواهد بود.

داستانهایی که درباره‌ چگونگیِ شکل‌گیری آثار و آیین‌های هنرمندانی که آنها را خلق کرده‌اند شنیده می‌شود،

اغلب اغراق‌شده‌اند و گاه چیزی جز خیال‌پردازی نیستند.

یک اثر هنری به‌گونه‌ای طبیعی و خودجوش پدید می‌آید.

شاید از خود بپرسیم ایده‌ پشت آن از کجا آمده و چگونه هر جزء به‌گونه‌ای کنار هم قرار گرفته تا چنین شاهکاری شکل

بگیرد. اما هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند این چیزها چگونه و چرا رخ می‌دهند . اغلب حتی خودِ آفریننده هم نمی‌داند.

و اگر هم هنرمند فکر کند که می‌داند، برداشتش ممکن است نادقیق باشد، یا تنها بخشی از ماجرا را دربر بگیرد.

ما در جهانی رازآلود و پُر از ناشناخته‌ها زندگی می‌کنیم و برای فهم آنچه در اطرافمان می‌گذرد،

مرتب فرضیه‌ سازی می‌کنیم.

پذیرفتنِ پیچیدگی تجربه‌ انسانی مان، به ما کمک می‌کند تا از وضعیت طبیعیِ سردرگمی بیرون بیاییم, تا دوام بیاوریم.

در اغلب موارد، این توضیحات چیزی جز حدس نیستند.

فرضیه‌هایی مبهم که در ذهن ما، به‌تدریج شکلِ واقعیت به خود می‌گیرند.

ما ماشین‌های تفسیر هستیم و این فرایندِ نام‌گذاری و فاصله‌گیری، گرچه کارآمد است، اما دقیق نیست.

ما راویان نامطمئنِ تجربه‌ خودمان هستیم.

پس وقتی هنرمندی اثری می‌آفریند که گویی به‌دست نیرویی نادیدنی شکل گرفته و آن فرایند بعدها مورد تحلیل قرار

می‌گیرد، آنچه به‌دست می‌آید، روایت سازیست - چیزی که به آن «تاریخ هنر» می‌گویند.

اما واقعیت هنر، همواره ناشناخته باقی می‌ماند.

این روایتها ممکن است جذاب و تفکربرانگیز باشند، اما باور اینکه کیفیت یک اثر نتیجه‌ مستقیم یک روش خاص بوده،

برداشتی نادرست است - به‌ ویژه اگر ما را به تکرار همان روش، تنها به امید دستیابی به نتیجه‌ای مشابه، وادار کند.

چهره‌های اسطوره‌ایِ هنر و تاریخ، گاهی به‌گونه‌ای تصویر می‌شوند که انگار فراتر از انسان بوده‌اند.

اما مقایسه‌ی خود با آنها نه ‌تنها کمکی نمی‌کند، بلکه مانعی در مسیر رشد ماست،

چرا که آن شخصیتها، در آن شکل آرمانی، هرگز وجود خارجی نداشته‌اند.

آنها نیز انسانهایی بوده‌اند با آسیب‌پذیری‌ها و نقص‌های کاملاً انسانی - همانطور که ما هستیم.

هر هنرمند با توازنِ خاصِ خود از توانمندی ها وضعف هایش کار می‌کند.

و هیچ قاعده‌ای وجود ندارد که توانایی‌های تحسین‌شده یا ویرانگریِ رمانتیک، لزوماً به هنری بهتر بینجامد.

آنچه مهم است، آن است که خودت را بی‌پیرایه بیان کنی—نه بیشتر، نه کمتر.

هر اثر هنری، شکلی از شعر است؛ همواره در حال تغییر، هرگز ایستا نیست.

شاید گمان کنیم معنای اثری را که آفریده‌ایم می‌دانیم، اما این معنا ممکن است با گذر زمان دگرگون شود.

آفریننده، با پایان اثر، از جایگاه خلق خارج می‌شود و به جایگاه تماشا وارد می‌گردد.

و تماشاگر می‌تواند به‌اندازه‌ی خالق، معنا در اثر کشف یا ایجاد کند.

ما هرگز به معنای کامل یک اثر دست نخواهیم یافت.

و شاید بهتر باشد بپذیریم که چیزی در پشت صحنه در جریان است - چیزی فراتر از فهمِ ما.

بیایید خلق کنیم و اجازه دهیم دیگران، روایت ها را بسازند.

ما در قلمرویی جادویی گام می‌زنیم.

و هیچکس نمی‌داند این جادو چگونه کار می‌کند - یا چرا.

خاموش کردن صداها

افسانه‌های مشکوک *

Notes:

Apocrypha: افسانه‌های مشکوک