۴۴ - نقطه مرجع
گاهی چیزی را نمیفهمی، اما نمیتوانی رهایش کنی. کمکم درونت جا باز میکند، و میشود بخشی از تو.
"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین
ترجمه از رضا صحرایی
5/8/20251 دقیقه خواندن
هر از گاهی، اثری تازه از هنرمندی- که مدتی او را دنبال کردهای- میشنوی
اثری که وارد قلمرویی ناآشنا و تازه شده است.
در ابتدا شنیدنش عجیب به نظر میرسد؛ برای آن هیچ زمینهای ذهنی نداری. مطمئن نیستی که دوستش داری.
شاید حتی آن را پس بزنی. اما چیزی در تو را وامیدارد که دوباره و دوباره گوش بدهی.
الگویی تازه کمکم در ذهنت شکل میگیرد.
آنچه ناآشنا بود، اندکی آشنا میشود.
شروع میکنی به دیدن پیوندهایش با آثار پیشین.
در ذهنت جفتوجور میشود
چه آن را دوست داشته باشی، چه نه و بعد، روزی میرسد که متوجه میشوی نمیتوانی بدون آن زندگی کنی.
وقتی هنرمندی که دوستش داریم انتظارات ما را به هم میریزد، یا هنرمندی تازهوارد از چارچوبهای آشنا فراتر
میرود، ممکن است احساس سردرگمی کنیم.
در آغاز، اثر ممکن است بیلذت یا حتی بیاهمیت به نظر برسد.
اما وقتی از مانعِ سازگار شدن با رنگوبوی تازه عبور میکنیم،
چنین آثاری گاهی به محبوبترین آثار ما تبدیل میشوند.
در مقابل، آثاری که بلافاصله دوستشان داریم، شاید در ادامه همان تأثیر را نداشته باشند.
همین پدیده میتواند هنگام خلق آثار خودمان هم رخ دهد.
اگر به دنبال راهحلی برای یک مسئله، یا شروع پروژهای تازه هستی،
ممکن است واکنشی کاملاً منفی نسبت به گزینهای که ناگهان ظاهر میشود نشان بدهی.
گاهی این اتفاق زمانی میافتد که ایده آنقدر نو است که هیچ زمینهای برایش در ذهن نداری.
وقتی زمینهای وجود ندارد، ایدههای جدید بیگانه یا نامتناسب به نظر میرسند.
گاهی ایدههایی که کمترین شباهت را با انتظارات ما دارند، خلاقانهترینها هستند.
از آنجا که ایدههای انقلابی تعریفی تازه میآفرینند، معمولاً پیشزمینهای ندارند. خودشان بافت و زمینه خود را
خلق میکنند. وقتی برای نخستین بار با چیزی کاملاً نو برخورد میکنیم،
واکنش نخست ما ممکن است این باشد که آن را پس بزنیم و بگوییم: این برای من نیست.
و گاهی واقعاً هم نیست.
اما گاهی همان مسیر، ما را به ماندگارترین و مهمترین آثارمان میرساند.
به واکنشهای شدید توجه کن.
اگر تجربهای در تو دافعه فوری ایجاد کرد، ارزش دارد ببینی چرا.
۴۴ - نقطه مرجع


Notes: