۳۷-ذهنِ بی‌پایان

هر فصل، فرصتی‌ست برای خلق و رها کردن. ذهنیت وفور، رودخانه‌ی ایده‌ها را زنده نگه می‌دارد.

"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین

4/9/20251 دقیقه خواندن

رودخانه‌ای از داده‌ها(1) در درون ما جاریست. وقتی آثار و ایده هایمان را به اشتراک می‌گذاریم، منابع درونمان دوباره پر

می‌شوند. اما اگر مانع جریان شویم و همه‌چیز را در درون نگه داریم، رود از حرکت بازمی‌ماند و ایده‌های تازه، دیرتر

پدیدار می‌شوند. در ذهنیتی مبتنی بر وفور، این رودخانه هرگز خشک نمی‌شود. ایده‌ها پیوسته از درون می‌گذرند،

و هنرمند آزاد است که آنها را رها کند، با ایمانی آرام که ایده های تازه‌ تری در هستند. اما اگر در ذهنیتی مبتنی بر

کمبود زندگی کنیم، ایده‌های خوب را احتکار می‌کنیم. مثلاً یک کمدین ممکن است فرصتی عالی برای گفتن لطیفه‌ای

تازه داشته باشد، اما آن را نگه می‌دارد برای موقعیتی بزرگتر یا پررنگ تر. در حالی که اگر از آنچه داریم استفاده کنیم،

محتوای تازه‌ تری از راه می‌رسد و هرچه بیشتر به اشتراک بگذاریم، مهارتمان نیز بیشتر می‌شود.

انتخاب زیستن با ذهنیت کمبود، به رکود منتهی می‌شود. اگر همیشه بر یک پروژه بمانیم، فرصت خلق پروژه‌ای دیگر

را از دست می‌دهیم. ترس از خشکسالی و تمایل به کمال‌گرایی، مانع پیشروی می‌شود و جریان رود را می‌بندد.

هر نوع نگرش، "قانون جهانی" را فعال می‌کند: آنچه بر آن تمرکز کنیم، همان را دریافت می‌کنیم.

اگر ذهن، جهانی محدود بسازد - جایی که باور داریم ایده‌ها یا منابع ارزشمند کافی نداریم - الهام‌هایی را که جهان در

اختیارمان گذاشته، نخواهیم دید و رودخانه کند می‌شود. در جهانی سرشار، توان بیشتری برای به‌پایان رساندن و

رها کردن آثارمان داریم. وقتی این‌همه ایده در دسترس است و این‌ همه هنر برای خلق شدن، ناگزیر می‌شویم وارد عمل

شویم، رها کنیم و به جلو برویم. اگر تنها یک اثر برای خلق وجود داشته باشد، و قصد ما بازنشستگی پس از پایان آن

باشد، انگیزه‌ای برای به‌پایان رساندنش نخواهیم داشت.

اگر هر اثر را به‌عنوان کار نهایی و تعیین‌کننده‌ زندگی خود ببینیم، آن را بی‌پایان بازنویسی می‌کنیم و درگیر ایده‌آل

غیرواقعیِ کمال می‌شویم. ممکن است موسیقی‌دانی انتشار آلبوم خود را به تعویق بیندازد، چون احساس می‌کند

هنوز همه ‌چیز را به نهایت نرسانده. اما آلبوم، تنها یک ورودی در دفتر خاطرات یک دوره است - تصویری لحظه‌ای از

آنچه هنرمند در آن زمان بوده و هیچ خاطره ای در دفتر خاطرات، داستان کامل زندگی نیست.

رسالت زندگی ما، بسیار بزرگتر از هر قالب یا اثر شخصی است. آثاری که خلق می‌کنیم، در بهترین حالت، تنها

بخشهایی از آن‌ هستند. همیشه فصل های تازه در راه است، و پس از آن، فصلی دیگر. ممکن است برخی فصل ها

بهتر از بقیه باشند، اما این دغدغه‌ ما نیست.

هدف، آزادی‌ در بستن یک فصل و رفتن به فصل بعدیست - و ادامه دادن این روند، تا زمانی که برایمان رضایت ‌بخش

است.

کار قدیمی‌ات بهتر از کار جدیدت نیست و کار جدیدت نیز بهتر از کار قدیمی‌ات نیست. در زندگی هنرمند، اوج و فرود

وجود دارد. این تصور که دوره‌ای طلایی داشته‌ای و حالا از آن گذشته‌ای، فقط در صورتی واقعی می‌شود که خودت آن

را بپذیری. تمام آنچه می‌توانیم انجام دهیم، این است که در هر لحظه، در هر مرحله، بهترین تلاشمان را انجام دهیم.

همیشه امکان بهبود بخشیدن وجود دارد، یا نسخه‌ای دیگر برای آفریدن. ممکن است دو سال دیگر روی یک اثر کار کنیم

ونتیجه متفاوت باشد. اما هیچ راهی نیست که بدانیم بهتر خواهد شد یا بدتر - فقط متفاوت خواهد بود.

همانگونه که خودِ ما نیز دگرگون خواهیم شد و شاید از آن کاری که سالها برایش زحمت کشیدی، فراتر رفته باشی.

و آن بازتاب مستقیم از تو، کمرنگ شده و حالا، آن اثر بیشتر شبیه عکس قدیمی‌ است تا تصویری در آینه.

تمام کردن و به اشتراک گذاشتن اثری که دیگر با آن پیوندی نداری، دلسردکننده است.

اما شناختِ وفور، امیدی در دل مان می‌نشاند - امید به اینکه درخشان‌ترین ایده‌هایمان هنوز در راه‌اند و بزرگترین

کارمان هنوز از ما زاده نشده.

ما می‌توانیم در حالتی پرانرژی از رَوند آفرینش زندگی کنیم؛ آزاد برای خلق کردن، رها کردن، دوباره خلق کردن و باز

رها کردن. با هر فصلی که می‌سازیم، تجربهای می‌اندوزیم، در هنر خود ماهرتر می‌شویم و اندک‌اندک به خودِ

حقیقی‌مان نزدیکتر می‌گردیم.

آزمایشگران یا تمام ‌کنندگان

ذهنِ بی‌پایان

Note:

1-Material