۳۶- تکمیل

گاهی در تکرار یک خاطره، سال‌ها را از دست می‌دهیم. صفحات سفید دفتر زندگی‌مان خالی می‌مانند، چون در تردید و وسواس، فرصتِ خلق را رها نکردیم.

"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین

4/7/20251 دقیقه خواندن

با پیشرفت اثر در مرحله‌ ساخت هنر ، به نقطه‌ای می‌رسید که تمامی گزینه ‌های در دسترس را به اندازه‌ کافی بررسی

کرده‌اید. بذر به شکوفایی کامل خود رسیده و آن را به‌ دلخواه هرس کرده‌اید. دیگر چیزی برای افزودن یا کاستن باقی

نمانده است. جوهره‌ اثر به‌ وضوح نمایان است. در این لحظات، احساسی از تکمیل و رضایت به وجود می‌آید. از

اینجا، به مرحله‌ نهایی فرایند خلاقانه وارد می‌شویم.

در مرحله‌ تکمیل، از کشف و ساخت عبور می‌کنیم. با حجم زیبایی از محتوای شکل‌گرفته در برابر خود، شکل نهایی را

پالایش می‌کنیم تا آماده‌ عرضه به جهان شود.

اصلاحات پایانی و تنظیمات دقیق، بسته به هر پروژه متفاوت‌اند. ممکن است به سادگی افزودن یک قاب به یک نقاشی،

تصحیح رنگ در یک فیلم، تنظیم نهایی ترکیب یک آهنگ، یا بازخوانی یک پیش‌نویس برای اطمینان از روانی عبارات

باشد.

همانند مراحل دیگر عمل خلاقانه، "مرحله‌ تکمیل" نیز یک خط مشخص و مستقیم نیست که از آن عبور کنیم. در فرآیند

آماده‌ سازی اثر برای به اشتراک گذاشتن، ممکن است متوجه شوید که هنوز کار بیشتری لازم است. شاید بازبینی،

افزوده‌ای جدید، حذف بخشی، یا تغییری دیگر ضروری باشد. در این صورت، دوباره به مراحل ساخت یا آزمایش

بازمی‌گردید و مسیر را از نو پیش می‌گیرید.

می‌توان" مرحله‌ تکمیل" را آخرین ایستگاه در یک خط تولید در نظر گرفت. اثر نهایی بررسی می‌شود تا اطمینان

حاصل شود که مطابق با بالاترین استانداردهای شماست. و اگر مطابقت نکند، آن را برای بهبود بازمی‌گردانید. اما

زمانی که به سطح مطلوب رسید، آن را تأیید می‌کنید، رها می‌کنید، و فصل جدیدی از مسیر خلاقانه‌ خود را آغاز

می‌کنید- هر آنچه که باشد. زمانی که احساس می‌کنید یک پروژه به مرحله‌ تکمیل نزدیک شده است، گشودن آن به روی

دیدگاه‌های دیگر می‌تواند مفید باشد.

هدف اصلی دریافت نظرها یا واکنشها* نیست. این اثر شماست، بیان شما. تنها مخاطب واقعی، خود شما هستید.

هدف این است که بتوانید اثر را از زاویه‌ای تازه تجربه کنید.

وقتی موسیقی را برای کسی پخش می‌کنیم، آن را متفاوت از زمانی که خودمان به آن گوش می‌دهیم، می‌شنویم -

گویی که جفتی گوش تازه قرض گرفته‌ایم. ما لزوماً به دنبال دیدگاه بیرونی نیستیم، بلکه بیشتر به گسترش دیدگاه

خودمان علاقه‌مندیم. اگر مقاله‌ای بنویسیم و آن را به دوستی بدهیم، پیش از آنکه نظر او را بشنویم، رابطه‌ ما با اثر

تغییر می‌کند. اگر آن را به مربی مان بسپاریم، زاویه‌ دیدمان به شکل دیگری دگرگون می‌شود.

زمانی که اثر خود را به دیگران عرضه می‌کنیم، به شیوه‌ای تازه از خودمان پرسش می‌کنیم - سؤالاتی که هنگام خلق

اثر به ذهنمان نرسیده بود. به اشتراک گذاشتن اثر در چنین سطح محدودی، تردیدهای پنهان ما را آشکار می‌سازد.

اگر کسی تصمیم گرفت نقدی ارائه دهد، گوش کنید تا آن شخص را درک کنید، نه اثر را. مردم هنگام ارائه‌ نظراتشان،

بیش از آنکه درباره‌ هنر سخن بگویند، از خودشان پرده برمی‌دارند. هر یک از ما جهانی منحصربه‌ فرد را می‌بیند.

گاهی اوقات، نظری مستقیماً به دل می‌نشیند. چیزی را در درونمان طنین‌انداز می‌کند، چه در سطح آگاهی‌مان و چه در

پس‌زمینه‌ مان، و ممکن است دریچه‌ای برای بهبود بیابیم. در مواقع دیگر، قضاوتی ممکن است نقطه‌ حساسی را

تحریک کند و ما را به دفاع از اثر یا حتی تردید در آن وادارد.

در چنین لحظاتی، شاید مفید باشد که کمی فاصله بگیریم، ذهن خود را از نو تنظیم کنیم و با نگاهی بی‌طرفانه

بازگردیم. نقد به ما این امکان را می‌دهد که از زاویه‌ای تازه با اثر خود روبرو شویم. ممکن است با آن موافق باشیم، یا

بر احساس اولیه‌ خود مصمم تر شویم.

گاهی یک چالش باعث می‌شود که بر جنبه‌ای از اثر تمرکز کنیم و متوجه شویم که از آنچه پیشتر تصور می‌کردیم،

اهمیت بیشتری دارد. در این روند، به درک عمیقتری از اثر و از خودمان دست پیدا می‌کنیم.

هنگام جمع‌آوری نقدها، راه‌ حلهای پیشنهادی همیشه مفید به نظر نمی‌رسند. اما پیش از آنکه آنها را رد کنید، لحظه‌ای

درنگ کنید و ببینید آیا به مشکلی اشاره می‌کنند که تاکنون متوجه آن نشده‌اید.

برای مثال، اگر کسی پیشنهاد دهد که بخش پل یک آهنگ حذف شود، می‌توان آن را این‌گونه تعبیر کردکه «ارزش

بررسی دوباره‌ این بخش را دارد.» سپس می‌توان آن را در چارچوب کلی اثر از نو ارزیابی کرد.

اگر اثری واقعاً نوآورانه خلق کرده باشید، احتمالاً به همان اندازه که مخاطب جذب می‌کند، عده‌ای را نیز از خود دور

کند. بهترین هنر، مخاطبان را به دو دسته تقسیم می‌کند. اگر همه آن را بپسندند، احتمالاً به اندازه‌ کافی جسورانه

پیش نرفته‌اید. در نهایت، تنها کسی که باید آن را دوست داشته باشد، شما هستید. این اثر برای شماست.

چه زمانی اثر به پایان رسیده است؟

هیچ فرمول یا روشی برای یافتن این پاسخ وجود ندارد. این یک حس درونی است.

اثر زمانی کامل است که شما چنین احساسی داشته باشید.

هرچند در مراحل ابتدایی از تعیین ضرب‌الاجل پرهیز می‌کنیم، اما در مرحله‌ تکمیل، تعیین یک تاریخ نهایی می‌تواند به

تمرکز بر زمان کمک کند و شما را در به پایان رساندن اثر یاری دهد.

هنر طبق زمانبندی مشخصی خلق نمی‌شود، اما می‌تواند طبق زمانبندی مشخصی به پایان برسد.

برخی این مرحله را دشوارترین بخش فرآیند می‌دانند.

آنها با سرسختی از رها کردن اثر خودداری می‌کنند. تا این لحظه، گِل هنوز نرم است و همه‌چیز می‌تواند تغییر کند.

اما وقتی شکل نهایی تثبیت شود، کنترل از دست می‌رود. این ترس از ماندگاری، تنها مختص هنر نیست. در

روانشناسی، آن را هراس از تعهد می‌نامند.

وقتی فصل آخر در شرف پایان است، ممکن است بهانه‌هایی برای به تعویق انداختن تکمیل اثر بسازیم.

تنها هنری که جهان فرصت لذت بردن از آن را پیدا می‌کند، از خالقانی‌ست که از این موانع عبور کرده‌اند و اثرشان را

رها کرده‌اند.

شاید هنرمندانی بزرگتر از آنهایی که می‌شناسیم هم بوده‌اند، اما هرگز نتوانستند این جهش را انجام دهند.

رها کردن یک اثر در جهان آسانتر می‌شود وقتی به یاد بیاوریم که هیچ‌ کدام از آنها بازتابی کامل از ما نیستند- تنها

تجلی‌ از آن چیزی‌ هستند که در این لحظه هستیم.

اگر تعلل* کنیم، دیگر بازتاب امروز نخواهد بود. شاید یک سال دیگر به خلق چیزی هدایت شویم که هیچ شباهتی به

این [اثر] نداشته باشد.

هر اثری زمان خودش را دارد. گذر فصلها ممکن است ارزشی را که برای ما دارد، کم‌ رنگ کند.

رها نکردن یک اثر، شبیه نوشتن یک خاطره‌ تکراری در دفتر خاطرات برای سالهاست . صفحات و فرصتها از دست

می‌روند.آثار بعدی از زنده شدن محروم می‌شوند.

چند برگ از دفتر زندگی سفید خواهد ماند، چون اجازه ندادی اثر، خودش را کامل کند؟ این پرسش را همیشه در ذهن

داشته باشید. شاید همین یادآوری، راه را برایت بازتر کند.در محیطی که هیچ چیز پایدار نیست، ما آثاری ماندگار

می‌سازیم - یادگارهایی از روح و امیدواریم که تا ابد بمانند، و در گذر هر دهه، پژواک خود را حفظ کنند.

شاید برخی بمانند،[و بسیاری از آنها در گذر زمان محو می‌شوند].اما پیش‌بینی‌اش ناممکن است.تنها کاری که

می‌توانیم بکنیم، ادامه دادن مسیر آفرینش است.

وقتی میان تو و اثر، هماهنگی برقرار است، زمانی می‌رسد که باید آن را رها کنی و به راهت ادامه دهی.

هر پروژه‌ تازه، فرصتی‌ است دوباره، برای بیان آنچه از درونت می‌جوشد.

فرصتی دیگر برای آزمودن خود در میدان خلق. امکانی دوباره برای پیوند. برگه‌ دیگر که به دفترچه‌ زندگی درونی‌ات

افزوده می‌شود. نگرانی‌ از رها کردن یک اثر در جهان، شاید ریشه در اضطراب هایی عمیقتر داشته باشد:

ترس از قضاوت شدن، نادیده گرفته شدن، بد فهمیده شدن، یا دوست نداشتنی بودن.

آیا ایده‌های تازه باز هم خواهند آمد؟

آیا چیزی به این خوبی دوباره شکل خواهد گرفت؟

آیا اصلاً کسی برایش اهمیتی قائل خواهد شد؟

بخشی از هنر رها کردن، دل کندن از هر فکریست درباره‌ اینکه تو یا آثارت چگونه مورد ارزیابی قرار می‌گیریند.

هنگام خلق هنر، مخاطب در آخرین جایگاه قرار دارد.

تا زمانی که اثر به پایان نرسیده و خودمان عاشق آن نشده‌ایم، بهتر است به نحوه‌ ارزیابی آن یا نحوه‌ به‌اشتراک‌

گذاری اثر فکر نکنیم. این، با «بی‌نقص بودن» اثر فرق دارد.

ما می‌توانیم به هر یک از آثاری که در خلقشان نقش داشته‌ایم نگاه کنیم و اشکالاتی را در آنها ببینیم.

شاید در لحظه‌ای که کار را به پایان رساندیم چنین چیزی به چشممان نیامده باشد، اما وقتی بعدها به آن بازمی‌گردیم،

معمولاً نکاتی را می‌بینیم. همیشه چیزی برای تغییر وجود دارد. هیچ نسخه‌ «درست» و نهایی‌ وجود ندارد.

هر اثر هنری، تنها یکی از نسخه‌های ممکن است.

یکی از بزرگترین پاداشهای آفرینش، توانایی‌ ما برای به‌اشتراک‌ گذاری آن است.

حتی اگر هیچ مخاطبی هم برای دریافت آن نباشد ما توانِ آفریدن و رها کردن را در خود تقویت می‌کنیم.

به پایان رساندن کار، عادتی‌ است خوب و سازنده. اعتماد به نفس را تقویت می‌کند.

با وجود تمام تردیدهای درونی، هر بار که خود را به رها کردن اثرمان تشویق می‌کنیم، از سنگینیِ آن تردید کاسته

می‌شود. از فکر کردن بیش‌ازحد بپرهیز کنید.

وقتی از اثرت راضی هستی و انگیزه آن وجود دارد که آثارت رابا دوستی به اشتراک بگذاری شاید همان زمان، لحظه‌

مناسب برای به‌ اشتراک گذاشتن آن با جهان نیز باشد.

این مرحله‌ پایانی، زمانی‌ است بارور - فرصتی برای کاشتن دسته‌ای تازه از بذرها.

شور و شوق آنچه در راه است، می‌تواند همان نیروی حیاتی‌ باشد که لازم داریم تا کار فعلی را به پایان برسانیم.

وقتی ایده‌های تازه از راه می‌رسند، شاید تمرکز بر پروژه‌ جاری دشوار شود. اما این، مشکلیست دل‌پذیر.

نیروی زندگی‌بخشی که از پروژه‌ آینده جاریست، گاه ما را از خلسه‌ اثر کنونی بیرون می‌کشد.

بی‌قرارِ به پایان رساندن می‌شویم، چرا که ایده‌ای دیگر در راه است . ایده‌ای که درونمان را روشن می‌کند.

آیا زمان آغاز پروژه‌ بعدی فرا رسیده چون ساعت یا تقویم چنین می‌گوید.

یا چون خودِ اثر، نشان می‌دهد که زمانش رسیده؟

ذهنِ بی‌پایان

تکمیل

Notes:

wait-تعلل

Reflection: تجلی‌-بازتابی

فرصتی دیگر برای آزمودن خود در میدان خلق-It’s another chance at bat