۳۴-نقطه‌ نظر

هدف هنر دستیابی به کمال نیست. هدف، به اشتراک گذاشتن آن چیزی است که هستیم و نحوه‌ای که جهان را می‌بینیم. هنر بزرگ از آزادی بیان شخصی خلق می‌شود و با آزادی تفسیر فردی دریافت می‌شود.

"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین

2/25/20251 دقیقه خواندن

هدف هنر دستیابی به کمال نیست. هدف، به اشتراک گذاشتن آن چیزی است که هستیم و نحوه‌ای که جهان را می‌بینیم.

هنرمندان به ما امکان می‌دهند چیزهایی را ببینیم که خود قادر به دیدنشان نیستیم، اما به‌نوعی از پیش آنها را

می‌دانیم. این ممکن است دیدگاهی کاملاً متفاوت از جهان نسبت به نگاه ما باشد. یا دیدگاهی چنان نزدیک که به نظر

معجزه‌آسا می‌رسد، گویی هنرمند از چشمان ما به دنیا نگاه می‌کند. در هر دو حالت، درک هنرمند به ما یادآوری

می‌کند که چه کسی هستیم و چه کسی می‌توانیم باشیم.

یکی از دلایلی که هنر در ما طنین‌انداز می‌شود این است که انسانها شباهتهای زیادی با یکدیگر دارند. ما به تجربه‌

مشترکی که در اثر هنری نهفته است جذب می‌شویم، از جمله نقص های آن.ما بخشی از خود را در آن می‌بینیم و

احساس می‌کنیم که درک شده‌ایم.

کارل راجرز می‌گوید: «شخصی بودن، جهانی بودن است.» این ویژگی شخصی است که به هنر معنا می‌بخشد.

نقطه‌نظر ما ! نه مهارت‌های طراحی، توانایی نوازندگی مان، یا قدرت داستان‌سرایی ما [ به هنر معنا می‌بخشد].

تفاوت میان هنر و بیشتر حرفه‌های دیگر را در نظر بگیرید. در هنر، فیلتر و نگاه شخصی ما عامل تعیین‌کننده‌ اثر

است. اما در علم یا تکنولوژی، اهداف متفاوتی دنبال می‌شود.

ما هنر را با نیت ساختن چیزی مفید برای دیگران خلق نمی‌کنیم. ما خلق می‌کنیم تا بیان کنیم که چه کسی هستیم. تا

نشان دهیم که چه کسی هستیم و در کجای مسیر خود قرار داریم.

نگاه ما به جهان نیازی به انسجام کامل ندارد و به‌ ندرت ساده است. ما ممکن است در موضوعات مختلف دیدگاههای

متفاوت و گاهی متناقضی داشته باشیم.

کوشش برای کاهش همه‌ این پیچیدگی‌ها به یک بیان ساده و منسجم، غیرواقع‌بینانه و محدودکننده است.

هر دیدگاهی که داشته باشیم، تا زمانی که آن را بدون تغییر و بدون تحریف به اشتراک بگذاریم، در تحقق هدف بنیادین

هنر موفق شده‌ایم. هنگام خلق هنر، ما آینه‌ای می‌سازیم که در آن، دیگران می‌توانند انعکاسی پنهان از خود را ببینند.

یک "نقطه‌ نظر" با داشتن یک "نظر شخصی" متفاوت است.

نظر مشخصی ایده‌ای است که به‌صورت آگاهانه بیان می‌شود. اما یک "نقطه‌ نظر" همان چشم‌اندازی است - آگاهانه و

ناآگاهانه - که اثر هنری از آن سرچشمه می‌گیرد.

آنچه که ما را به یک اثر هنری جلب می‌کند، به‌ندرت نکته‌ای است که بیان شده است. آنچه ما را جذب می‌کند، شیوه‌ای

است که فیلتر ذهنی هنرمند، ایده‌ها را بازتاب می‌دهد، نه خود ایده‌ها به‌تنهایی.

دانستن نقطه‌نظر خود چندان فایده‌ای ندارد. [نقطه‌نظر] از پیش وجود دارد، در پس‌زمینه کار می‌کند و همواره در حال

تکامل است.

تلاش برای نمایش عمدی نقطه‌نظر اغلب به یک بازنمایی نادرست منجر می‌شود. ما به روایتهایی از نقطه‌نظر خود

وابسته می‌شویم که نادقیق و محدودکننده‌اند.

وین دایر می‌گوید: وقتی یک پرتقال را فشار می‌دهید، آنچه بیرون می‌آید آب پرتقال است. وقتی شما تحت فشار قرار

می‌گیرید، آنچه بیرون می‌آید همان چیزی است که درونتان است. و بخشی از این عصاره، نقطه‌نظری است که حتی از

وجودش آگاه نیستید. این نقطه‌نظر در هنری که خلق می‌کنید و نظراتی که بیان می‌کنید، تنیده شده است.

مدت‌ها پس از تکمیل یک اثر، ممکن است به گذشته نگاه کنیم و تازه درک کنیم که نقطه‌نظر واقعی‌مان در آن چه بوده

است.

نیازی نیست که در بیان یک نقطه‌نظر، اصرار داشته باشیم. هنگامی که زمانش برسد، خود را نشان خواهد داد. حقیقت

این است که نقطه‌نظر واقعی ما، در همان عمل بی‌ریای ادراک و آفرینش شکل می‌گیرد. دانستن این حقیقت، رهایی‌بخش

است. بار سنگینی را از دوشمان برمی‌دارد. کمتر نگران این خواهیم بود که چرا یک اثر مؤثر است، یا اینکه دیگران آن را

چگونه درک خواهند کرد. آزاد خواهیم بود تا در لحظه حضور داشته باشیم، اجازه دهیم اثر از درون ما جاری شود و

زمانی که جاری شد، سد راهش نشویم.

بخش زیادی از عظمت هنر در سطحی غریزی احساس می‌شود. بیان خود شما به مخاطب این امکان را می‌دهد که او

نیز بیان خود را داشته باشد. اگر اثرتان با او سخن بگوید،هیچ اهمیتی ندارد که شنیده شوید یا درک شوید.

نگرانی درباره‌ اینکه آیا اثرتان درک خواهد شد یا نه را به کنار بگذارید. این افکار تنها موجب اختلال می‌شوند - هم در

روند خلق اثر و هم در تجربه‌ مخاطب. بیشتر مردم علاقه‌ای ندارند که به آنها گفته شود چه فکر کنند یا چه احساسی

داشته باشند.

هنر بزرگ ، از آزادی بیان شخصی خلق می‌شود و با آزادی تفسیر فردی دریافت می‌شود.

هنر بزرگ، گفت‌وگویی را آغاز می‌کند، نه اینکه آن را ببندد. و اغلب این گفت‌وگو بطور تصادفی شکل می‌گیرد.

بیشتر انسانها تمایل دارند که با جماعت سازگار شوند . ما نه‌ تنها با جریان رو به تکامل مطالبی که از درون ما

می‌گذرد سازگار می‌شویم، بلکه با مرزها و الگوهای فرهنگی پیرامون خود نیز تطبیق پیدا می‌کنیم.آیا هنر بزرگ

می‌تواند از مطابقت به وجود آید؟ دلیل هنرمند بودن چیست اگر دیدگاه شخصی و منحصر به فرد خود را انکار کنیم؟

کسانی که انتخاب کرده‌اند به‌عنوان هنرمند زندگی کنند، فیلتر خود را به‌عنوان یک هدیه می‌پذیرند.

انکار آن فاجعه‌آمیز خواهد بود. نوری که از آن [ فیلتر] منعطف می‌شود، چشم‌انداز منحصر به فرد ما از افق های

هنری است. چگونه ممکن است یک "اثر هنری" به ‌راستی یک لذت گناه‌آلود باشد؟

گروه "بی تلز" از "راک اند رول" آمریکایی الهام گرفته بودند،[از] هنرمندانی مانند چاکبری و شیرلز. اما اجرایشان

متفاوت بود.

این تفاوت به این دلیل نبود که می‌خواستند متفاوت باشند. این تفاوت به این دلیل بود که آنها متفاوت بودند و جهان

پاسخ داد. نمونه‌های بی‌شماری از تقلید وجود دارد که به نوآوری اصیل تبدیل شده‌اند. داشتن تصویری رویایی از یک

هنرمند، ژانرا یا سنت می‌تواند به شما کمک کند تا چیزی جدید خلق کنید، زیرا آن را از دیدگاهی متفاوت از کسانی که

به آن نزدیک ترند می‌بینید. "وسترنهای اسپگتی" سرجیو لئونه - در مقایسه با وسترنهای آمریکایی دهه‌های ۱۹۴۰ و

۱۹۵۰ که او امیدوار بود آنها را منعکس کند، اسطوره‌شناسی روانگردان آبسترکت (۱) هستند.

تقلید از نقطه‌ نظر یک هنرمند دیگر, غیرممکن است فقط می‌توانیم در همان آب شنا کنیم.

بنابراین از کپی‌برداری آثار هنرمندانی که الهام‌بخش شما هستند، برای یافتن صدای خودتان نترسید، زیرا این یک

سنت آزمون‌شده می‌باشد

در فرهنگ، همیشه گفت وگویی میان گذشته، حال و آینده وجود دارد، حتی زمانی که تاثیر آن واضح نیست. به‌عنوان

خالقان و علاقه‌مندان، ما نقطه‌ نظرها را به اشتراک می‌گذاریم و دریافت می‌کنیم تا در این تبادل شرکت کنیم و آن را

گسترش دهیم.

وقتی چیزی جدید می‌شنویم، بینشی به ما می‌دهد درباره‌ جایی که بوده‌ایم و جایی که می‌توانیم برویم.

ممکن است فکر کرده باشیم که فقط می‌توانیم به جلو حرکت کنیم. اما وقتی کسی به چپ می‌رود، نشان می‌دهد که ما

می‌توانیم به راست هم برویم و سپس، پیچش به راست ما ممکن است به شخص دیگری الهام دهد تا مسیر کاملاً

جدیدی را کشف کند. این یک حلقه همزیستی است. فرهنگ به شما شکل می‌دهد. و شما نیز بر کارتان تأثیر می‌گذارید.

سپس کار شما به فرهنگ بازمی‌گردد و در آن تأثیر می‌گذارد.

این حرکت مداوم به سوی ناشناخته‌ها - بدون اشتراک‌ گذاری همزمان میلیونها نقطه‌نظر متفاوت بوجود نخواهد آمد .

"ابراز شخصیت در جهان و خلاقیت یکسان هستند. ممکن است بدون ابراز خود، نتوانید دقیقاً بدانید که چه کسی

هستید.

۳۵-گسستن از یکنواختی

(1) abstract psychedelic mythology :

نقطه‌ نظر