Unfiltered Thoughts, Deep Explorations
در چند ماه گذشته، مشغول مطالعه و تأمل در مسیری متفاوت هستم.
مسیری برای شناخت خود، و نگاهی نو به موضوعات آشنا از زاویهای دیگر.
راهی که بهآرامی نگاه و درک مرا از زندگی تغییر میدهد.
هرجا فرصتی پیدا کنم، از آن با دیگران حرف میزنم - گاهی کوتاه، گاهی عمیقتر.
و هر بار، چیزی تازه در دل همین گفت وگوها آشکار میشود.
ریچارد راد*، نویسنده کتابی که مرا با این مسیر آشنا کرد، عاشق حافظ است.
و من یقین دارم که ریچارد میداند حافظ، از همان مکانهایی عبور کرده که او نیز در سفرهایش تجربه کرده است.
راهی که پیش گرفتهام، راهی نو نیست- بلکه همان راهیست که عارفان و بزرگانِ تمام ادیان، همواره آن را برای رسیدن به حقیقت
توصیه کردهاند.
چرا که آنان، راهِ رسیدن به حقیقت را، چیزی جز راهِ آگاهی نمیدانستند.امروز تصمیم داشتم متنی دربارهی این “طریق” بنویسم،
که تصویری در اینستاگرام نگاهم را جلب کرد. نقاشیای از سلطان محمد نقاش،
برگرفته از یکی از غزلهای حافظ:
"در سَرایِ مُغان رَفته بود و آب زده
نِشَسته پیر و صَلایی به شیخ و شاب زده"
گرچه میتوان این غزل و نگاره را از زاویههای گوناگون
تحلیل کرد،
اما آنچه برایم جالب بود، همراستاییاش با موضوعی بود
که این روزها عمیقاً در حال تأمل بر آن هستم: مستی.
در این نقاشی، سه طبقه دیده میشود:
در پایین، انسانها و حیوانصفتان درهم تنیدهاند؛
در طبقه دوم، کسانی در حال نوشیدناند-
اما فضایی عاشقانه و حالتی از مطالعه نیز دیده میشود؛
و در بالاترین سطح، فرشتگان یا انسانهایی با بال،
که همچنان از همان شراب مینوشند.
اما آن شراب چیست؟
در هر سطحی، شراب هست. همه مینوشند. شراب یکی است. همه از یک خم شراب مینوشند.
(همانطور که در نقاشی نشان داده شده، شراب طبقات بالا همان شرابیست که در طبقه پایین جاریست.)
اگر شراب یکیست، چرا مستی در طبقه اول گناه شمرده میشود، اما در سطوح بالاتر، پاداش؟
آیا ممکن است این شراب، همان "زندگی" باشد؟ و ما انسانها، مستِ روزمرگی شدهایم؟
در طبقه اول، در بی خبری - غرق در روزمرگی و چالشها، یا حتی لذتهای زندگی؛
در طبقهی دوم، با عشق و آگاهی؛
و در طبقه سوم، فراتر از هر تلاش، صرفاً در حضور بودن.
یکی مینوشد و در غفلت فرو میرود.
دیگری مینوشد و به دانستن میرسد
و آنکه ژرفتر مینوشد، در حضور، خود را پیدا میکند.
آنچه مسلم است، برای رسیدن به طبقه سوم، باید از لایه روزمرگی عبور کرد.
و دقیقاً همین مضمون، در کتاب آقای ریچارد راد با زبانی نوین و ژرف شرح داده شده است.
به ویژه در بخشی که به رمز شماره ۵۶ میپردازد؛
رمزی که درباره همین مستیاست.
همانطور که در عرفان ما نیز، بارها از شراب و مستی سخن گفته شده . اما نه مستیِ فراموشی، بلکه مستیِ آگاهی.
در پایان باید گفت: در جهانی که در هر لحظه چیزی به ما خورانده میشود،
از اخبار بیپایان گرفته تا گفتوگوهای بیثمر درباره درست و غلط . کمتر کسی به درون سر میزند.
کمتر پیش میآید که در سکوتی بیتظاهر، مدتی را در خود بنشینیم؛ تا شاید راهی را بیابیم
که نه از بیرون، بلکه از درون میگذرد. و آن راه، چیزی جز آگاهی نیست.
تا جایی که روزی بتوانیم فقط با حضور، مست شویم.
مستیِ نابِ .Intoxication.
دومین یادداشت از راهِ یگانجان- ۲۳ جولای ۲۰۲۵ – ساعت ۱:۱۸ بعدازظهر – تورنتو


پرستش به مستیست در آیین مهر
خلاصه :
مسیر خودشناسی با الهام از ریچارد راد و عرفان حافظ
سه طبقه هستی: غفلت، آگاهی، و حضور.
آگاهی راه نجات است تا مستی از حضور را تجربه کنیم