۷۸ – هارمونی
هارمونی در همهچیز جاریست: از صدف و کهکشان تا موسیقی و هنر. تناسب های الهی، ما را به یاد پیوند پنهان انسان و طبیعت میاندازند؛ جایی که نظم و شگفتی در ناشناختهها زنده است
"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین
ترجمه از رضا صحرایی
8/8/20251 دقیقه خواندن
رشتههای نامرئی ریاضیات در تار و پود همهٔ زیباییهای طبیعت تنیده شدهاند. همان نسبتها را میتوان در مارپیچ
صدفها و کهکشانها ؛ در گلبرگها، مولکولهای دیانای، طوفانهای سهمگین و طرح چهرهٔ انسان دید. برخی تناسبها،
حسی از تعادل مقدس در ما برمیانگیزند. نقطهٔ مرجع ما برای زیبایی، طبیعت است. وقتی در فرآیند آفرینش هنری به
این نسبتها برمیخوریم، آرامش مییابیم. آفرینشهای ما الهام گرفته از همان روابطیاند که بیش از هر چیز ما را به
شگفتی وا میدارند.
پارتنون، هرم بزرگ، طرح انسان ویترویوسیِ لئوناردو، پرنده در فضا از برانکوزی، واریاسیونهای گلدبرگِ باخ، و
سمفونی پنجم بتهوون — همگی بر همان هندسهای استوارند که در طبیعت یافت میشود. جهان، حسی از هارمونی
را در خود دارد؛ هماهنگی عمیق و زیبایی از پیوستگیهای متقابل وقتی پس از مدتی کار بر یک پروژه، عقب
میایستید نظمی تازه را میبینید که هرگز تصورش را هم نمیکردید، معمولاً آرامشی سرشار از رضایت را احساس
میکنید؛ شوقی که در ژرفترین لایهٔ خود، حس صلح را دربر دارد. نظم پدیدار میشود. طنین هماهنگی بوضوح حس
میشود.تو نیز جزئی در این سازوکار پیچیده، یک مشارکت کنندهای.
در موسیقی، قواعد هارمونی در قالب فرمولها بیان میشوند. هر نت طول موجی لرزشی دارد و هر طول موج، نسبت
مشخصی با دیگر طول موجها برقرار میکند. با پیروی از اصول ریاضی، میتوان جفتهای هماهنگ این امواج را
محاسبه کرد.
همه چیز طول موج دارد: اشیا، رنگها، ایده ها. وقتی آنها را کنار هم میگذاریم، ارتعاشی تازه پدید میآید. گاهی این
ارتعاش هماهنگ است و گاهی ناهماهنگ.
برای آفریدن اثری نیرومند از دل این لرزشها، نیازی نیست ریاضیاتش را بفهمیم. برای برخی، درک ریاضی حتی
میتواند حس شهودی طبیعیشان را تضعیف کند.
ما برای دریافت هارمونی، به درون خود گوش میسپاریم. و عقل را تنها برای توضیح پسینی به کار میگیریم.
و کسانی که این آگاهی را بهصورت ذاتی ندارند، میتوانند آن را با گذر زمان و تمرین پرورش دهند. با آراستگی و
همنوا شدنِ پیوسته، میتوان حساسیتمان را به این طنینهای طبیعی بیدارتر کرد.
با دقت بیشتری آنچه در توازن است را درمییابیم و نسبتهای الهی را بازمیشناسیم. هنگام آفرینش یا بهانجام
رساندن یک اثر، روشنایی تازهای پدید میآید؛ طنینِ هارمونیکی شنیده میشود. حسی از هماهنگی و انسجام شکل
میگیرد؛ اجزای پراکنده در هم میآمیزند و یکپارچه میشوند.
با این حال، یک اثر بزرگ الزاماً نباید سراسر در هماهنگی باشد. گاهی خودِ هنر برای نشان دادن بیتعادلی یا
برانگیختن حس ناآرامی بهوجود میآید.
در یک قطعه موسیقی، وقتی ناگهان هارمونیِ ناهماهنگ در مسیر هماهنگی فرو میافتد، لذتی عمیق ایجاد میشود.
همین است که انتخاب ناهماهنگی میتواند جذاب باشد: تنشی میآفریند که در پی خود رهایی میآورد، و توجه ما را
به همان هماهنگی جلب میکند که شاید در غیر این صورت هرگز به آن آگاه نمیشدیم.
هرچه بیشتر با اصول بنیادین هارمونی در کارمان همسو شویم، تواناییمان برای دیدن آن در همه جا افزایش
مییابد. با کار کردن روی جزئیات، ذوق و سلیقهمان در کلیات نیز پالودهتر میشود.
وقتی نتوانیم هماهنگی جهان پیرامونمان را بشناسیم، احتمالاً دلیلش این است که دادههای کافی دریافت نمیکنیم.
اگر به اندازهٔ کافی نزدیک نگری یا دورنگری کنیم،، یکپارچگیِ همه هستی آشکار میشود.
همانگونه که هر ضربه کوچک قلممو بر بوم نمیتواند از تابلو فاصله بگیرد تا کل اثر را ببیند، ما نیز توان دیدن تمام
روابط و موازنههای متقابلی را که در همهسو ما را احاطه کردهاند، نداریم.
این ناتوانی ما در درک سازوکار درونی جهان، شاید در واقع ما را بیشتر با بیکرانگیاش هم نوا کند.
جادو در تحلیل یا فهمیدن نیست. جادو در شگفتیِ ناشناختهها زنده است.
هر چهارچوبی که برای خود بهعنوان هنرمند بسازی،
آن چهارچوب، کوچکتر از حقیقت توست.
هارمونی


Notes: