۵۷ – شکفتن بیمقدمه (لحظههای ویژه)
پُشتِ بسیاری از لحظههای ناگهانی، سالها تمرین و آمادگی نهفته است. شکفتن بیمقدمه، همیشه آنقدر هم بیمقدمه نیست. گاهی ساده ترین لحظه، میتواند شاهکاری بیافریند.
"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین
ترجمه از رضا صحرایی
6/2/20251 دقیقه خواندن
ترانهای که ناگهان و کامل به ذهن خطور میکند.
پیچوتابهای بیمقدمه یک نقاشی از جکسون پولاک.
حرکتی ناگهانی در رقص که همه را به وجد میآورد.
بسیاری از هنرمندان، چنین آثار ناگهانی را بسیار ارزشمند میدانند، چراکه گمان میکنند نوعی ناببودن یا کیفیتی
ویژه در آثاری نهفته است، که از ناخودآگاه جاری میشوند، نه از برنامهریزی دقیق.
آیا واقعاً میتوان، میان هنری که ناگهان به ذهن خطور کرده و هنری که با دقت و پیشنگری شکل گرفته است، تفاوت
گذاشت؟ و اگر بتوان، این تفاوت چه اهمیتی دارد؟
آفرینشی که از سر تصادف پدید آمده، نه ارزشی کمتر دارد و نه بیشتر از آنچه با رنج و تلاش ساخته شده.
چه چند ماه طول کشیده باشد، چه چند دقیقه، اهمیتی ندارد.
کیفیت را نمیتوان با میزان زمان صرفشده سنجید.
تا زمانی که آنچه خلق شده برای ما دلپذیر است، اثر به هدف خود رسیده. افسانه خودجوش بودن میتواند
گمراهکننده باشد.
ما همه آن تمرینها، آمادگیها و زمینه سازیهایی را نمیبینیم که هنرمند را برای رخ دادن آن لحظهی به ظاهر ناگهانی
مهیا کردهاند.
هر اثر، حاملِ تجربهایست به گستره یک عمر. هنرمندان بزرگ، گاه سخت میکوشند تا حاصل کارشان، بیزحمت جلوه
کند. شاید سالها صرفِ پرداخت و پالایش یک اثر کنند، تا آنگونه به نظر برسد که در یک روز یا حتی در یک لحظه
آفریده شده است.
در سوی دیگر، کسانی هستند که به برنامهریزی و آمادگی بیشتر بها میدهند.
برای آنها، اثری که بیمقدمه و بدون طرح قبلی شکل بگیرد، ارزش کمتری دارد - چراکه به نظر برسد که در یک روز، یا
حتی در یک لحظه آفریده شده.
بیطرفی را تمرین کن.
فقط کار کن و ببین چه پیش میآید.اگر نتیجه را دوست داشتی، با فروتنی بپذیرش - چه در یک لحظه درخشیده باشد
و چه در پیِ ماهها تلاش و مهارتِ فرساینده پدید آمده باشد.
برای بعضی از هنرمندان، روند خلق اثر آسان و روان است. باب دیلن ممکن بود در عرض چند دقیقه آهنگی بنویسد،
در حالی که لئونارد کوهن گاهی سالها برای یک ترانه وقت میگذاشت. با این حال، ممکن است هر دو آهنگ را به یک
اندازه دوست داشته باشیم.
در این فرآیند رازآلود، الگو یا منطق ثابتی وجود ندارد. هیچ پروژهای شبیه دیگری نیست، همانطور که هیچ دو انسانی
هم یکسان نیستند. این پروژه است که مسیر را نشانمان میدهد و هر کدام، شرایط و نیازهای ویژه خودش را دارد.
اگر هنرمندی هستی که روند آفرینشت بر پایهی اندیشه استوار است، شاید بازی با خودجوشی برایت مفید باشد
چون ابزاری، دریچهای برای کشف، و مسیری بهسوی بخشهایی تازه از وجودت.
وابستگی به یک شیوه خاص آفرینش، میتواند دری را ببندد که از آن، الهام ناگهانی مجال ورود پیدا میکند.
حتی برای مدتی کوتاه، شاید سودمند باشد که این در را کمی نیمهباز بگذاری.
میتوانیم تسلیمشدن را بهصورت یک تجربه ببینیم، و اجازه دهیم شگفتیِ کشف، خودش را نشان دهد.
اگر بدون آمادگی یا پیشزمینه ذهنی بنشینی برای نوشتن، ممکن است از ذهن آگاه عبور کنی و مستقیماً به
ناخودآگاه دسترسی پیدا کنی و شاید آنچه بیرون میآید، بار و انرژیای داشته باشد که با روشهای منطقی هرگز
قابل تکرار نیست.این رویکرد در دلِ برخی از گونههای جَز جای دارد.
وقتی نوازندگان در حال بداههنوازی هستند، ایدههای ازپیشساخته درباره آنچه باید نواخته شود، میتوانند جلوی
پروازِ اجرا را بگیرند.
هدف، بودن در لحظه است و اجازه دادن به موسیقی برای نواختهشدنِ خودجوش، با پذیرش تمام ریسکها.
اجرا در شبهای خوب، خوب است و در شبهای بد، بد.
شاید بهترین نوازندگان جَز، همانهایی باشند که توانایی خلق لحظات خاص را بهشکلی نسبتاً پایدار در خود
پروراندهاند. حتی بداههپردازی هم با تمرین بهتر میشود.
ممکن است نگران باشید که یک ایده درخشان، در خودجوشیِ لحظهای گم یا نادیده گرفته شود. برای جلوگیری از این
اتفاق، وقتی با یک هنرمند کار میکنم، بیوقفه یادداشت برمیدارم.
کسانی که از بیرون به استودیو میآیند، اغلب باورشان نمیشود که روند کار اینقدر دقیق و حساب شده است. آنها
انتظار یک جشن موسیقی بزرگ را دارند !اما در حقیقت، پیوسته در حال ثبت یادداشتهایی دقیق درباره محورهای
تمرکز و آزمایشهایی هستیم که باید امتحان شوند.تقریباً هر چیزی که گفته میشود، توسط کسی نوشته میشود.
و دو هفته بعد: گاهی لحظهای میرسد که یکی میپرسد:
اون مصرعی که خیلی دوستش داشتیم چی بود؟
نسخه قبلی اون بخش چطور بود؟
بهترین برداشت برای فیلِ قبل از کورس دوم کدوم بود؟ و ما دوباره سراغ یادداشتها میرویم.
مدام حجم زیادی از مواد خام تولید میشود، و ما آنقدر در لحظه غرقیم که حتی نمیتوانیم چیزی را که چند ثانیه
پیش اتفاق افتاده بهخاطر بیاوریم.
تا وقتی به انتهای قطعه میرسیم، من کاملاً در شنیدن غرق شدهام و آن فکرها از ذهنم رفتهاند.
یادداشتبرداری دقیقِ یک همراهِ آگاه کمک میکند که لحظههای خاص در شلوغیِ شور و شوق گم نشوند.
گاهی سادهترین لحظه
میتواند آفریننده شاهکاری
شگفتانگیز باشد.
شکفتن بیمقدمه (لحظههای ویژه)


Notes: