۴۳ - وَجد

گاهی فقط یک نت، یک واژه، یا لحظه‌ای از سکوت کافیست تا وجد سر برآورد و همه‌چیز را روشن کند.

"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین

ترجمه از رضا صحرایی

4/28/20251 دقیقه خواندن

آیا تا به حال احساس کرده‌ای که هنگام گوش دادن به قطعه‌ موسیقی، چنان جذب شده‌ای که انگار مسحور شده باشی؟

یا هنگام خواندن کتابی، یا خیره شدن به یک نقاشی؟

این شاید یکی از دلایلی باشد که از همان آغاز، تو را به کارِ خلاقانه جذب کرده است.

خاطره‌ای از لذت احساسی، تجربه‌ای مکرر از شادی بی واسطه.

شبیه گاز زدن به میوه‌ای رسیده در اوج طراوتش.

حالا به همه‌ آنچه فکر کن که پیش از رسیدن به این لحظه‌ تعادل کامل، درون کار نهفته بوده است:

تمام آزمایشهایی که به نتیجه نرسیده‌اند.

ایده‌هایی که به جایی نرسیده‌اند.

تصمیمهای دشواری که باید گرفته می‌شدند و تنظیمهای کوچکی که گاه همه‌چیز را دگرگون کرده‌اند.

در لحظاتِ تعیین‌کننده‌ آفرینش از چه معیاری برای سنجش مسیر خود استفاده می‌کند؟

چطور می‌توان فهمید که کار- و روند کار- خوب پیش می‌رود؟

چطور می‌توان تشخیص داد که در مسیر درست حرکت می‌کنی؟

حرکت به جلو چه شکلی دارد؟

می‌توان گفت این یک احساس است.

صدایی درون.

نجوایی خاموش که تو را به خنده می‌اندازد.

انرژی‌ای که وارد اتاق می‌شود و بدنت را تسخیر می‌کند.

نامش را شادی، شگفتی یا شور و شعف بگذار.

زمانی که ناگهان حسی از هارمونی و رضایت بر همه چیز غالب می‌شود.

برآمدنِ وجد است.

وجد قطب نمای ماست؛ ما را به سوی شمال حقیقیمان هدایت می‌کند.

وجد به شکلی اصیل در فرایند آفرینش پدیدار می‌شود.

در حال کار کردن و دست‌وپنجه نرم کردن هستی که ناگهان متوجه تغییری می‌شوی؛ یک مکاشفه‌*.

یک تغییر کوچک ایجاد می‌شود، زاویه‌ای تازه نمایان می‌شود، و نفس در سینه‌ات حبس می‌شود.

گاهی حتی از ساده‌ ترین جزئیات سربرمی‌آورد؛ مثلاً تغییر یک واژه در یک جمله.

و ناگهان، آن بخش از نوشته از بی‌معنایی به شعری زنده بدل می‌شود و همه چیز در جای خودش می‌نشیند.

هنرمند در جریانِ پرالتهاب آفرینش غوطه‌ ور می‌شود و ممکن است کار برای مدتی عادی و بی‌برجستگی به نظر برسد.

اما ناگهان تغییری رخ می‌دهد یا لحظه‌ای آشکار می‌شود، و همان اثر، حالا شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد.

فقط اندکی تغییر لازم بود تا از میانمایگی به عظمت برسیم.

این جهش همیشه قابل درک نیست، اما وقتی رخ می‌دهد، حضوری روشن و زنده‌ کننده دارد.

این اتفاق می‌تواند در هر لحظه‌ای از پروژه رخ دهد.

ممکن است برای مدتی در منطقه‌ای خنثی حرکت کنی، بدون هیجان یا تغییر.

بعد، ناگهان نتی تازه پیدا می‌کنی و حس می‌کنی جذب شده‌ای؛

درگیرِ کار می‌شوی، بدنت به جلو متمایل می‌شود، و موجی از انرژی وجودت را فرا می‌گیرد،

مثل اجابتی که ناگهان به دعایت پاسخ می‌دهد.

این احساس، تأییدی‌ است بر اینکه در مسیر درستی هستی.

تلنگری‌ است برای ادامه دادن.

نشانه‌ای‌ است که نشان می‌دهد در جهتِ عظمت کار می‌کنی؛

که در کاری که انجام می‌دهی، حقیقتی عمیق‌تر نهفته است.

احساسی که بر چیزی ارزشمند استوار است.

این مکاشفه، قلبِ خلاقیت است.

چیزیست که با تمام وجود حس می‌کنیم؛

چیزی که ناگهان ما را به هوشیاری می‌رساند، ضربان قلبمان را تندتر می‌کند، یا به خنده‌ای از سر شگفتی می‌کشاند.

چیزی که نگاهی از یک ایده‌آل والاتر به ما می‌دهد و درهای امکاناتی را می‌گشاید که تا پیش از آن از وجودشان بی‌خبر

بودیم. آنقدر نیروبخش است که سختی‌ها و بخش‌های کسل‌ کننده‌ مسیر را ارزشمند می‌کند.

ما در جستجوی همین لحظه‌ها هستیم؛ لحظه‌هایی که نقطه‌ها به هم متصل می‌شوند.

ما در لذت دیدن شکل کامل و واضح اثر غرق می‌شویم.

ذاتِ وجد، حیوانی است؛ واکنشی غریزی و بدن‌محور، نه ذهنی.

لازم نیست منطقی باشد.

قرار نیست فهمیده شود.

برای راهنمایی ماست.

عقل ممکن است در کامل کردن اثر کمک کند و شاید بعدها علت این شوق را رمزگشایی کند، اما خلق هنر وابسته به رها

شدن از عقل است.

بخشی از زیبایی آفرینش در این است که می‌توانیم خودمان را غافلگیر کنیم.

و چیزی خلق کنیم که از توان درکِ لحظه‌ای ما فراتر باشد - اگر اصلاً زمانی بتوانیم آن را درک کنیم.

ایده‌ها و احساسات پنهان در لایه‌های عمیق‌تر روان ممکن است راه خود را به اشعار، صحنه‌ها و بوم‌های ما پیدا کنند.

بسیاری از هنرمندان مدت‌ها پس از انتشار آثارشان درمی‌یابند که کارشان در واقع نوعی اعترافِ عمومیِ شگفت‌انگیز و

رمزی بوده است؛ بخشی از وجودشان در پی یافتن راهی برای رهایی یا بیان خود بوده است.

ژرفای کار ما لزوماً اهمیت ندارد.

اما وقتی به واکنش‌های غریزی بدن خود اعتماد می‌کنیم، اغلب به جاهایی عمیق‌تر می‌رسیم که در غیر این صورت

نمی‌توانستیم. وجد می‌تواند به شیوه‌های مختلفی تجربه شود.

گاهی به صورت هیجانی آرام است،

مثل زمانی که از تو سوالی می‌شود که فکر می‌کنی پاسخ آن را نمی‌دانی،

اما ناگهان پاسخی کامل از حسی عمیق‌تر در درونت جاری می‌شود.

افزایش انرژی در بدن می‌تواند حس اطمینانی آرام و نیروبخش ایجاد کند.

گاهی این تجربه به صورت لحظه‌ای از حیرت بروز می‌کند؛

وقتی احساساتی چنان نیرومند تو را در بر می‌گیرد که باور وقوعشان دشوار است.

احساساتی که واقعیتت را تکان می‌دهند و تو را به حالتی از ناباوری می‌کشانند،

مثل زمانی که ناگهان متوجه می‌شوی در مسیر مخالف ترافیک رانندگی می‌کنی.

نوع سومی هم وجود دارد؛

زمانی که به‌آرامی، بی‌آنکه بدانی، از واقعیت جدا می‌شوی.

مثلاً هنگام گوش دادن به یک ترانه، ممکن است چشمانت را ببندی و بی‌اختیار به جایی برده شوی.

و وقتی ترانه تمام می‌شود، با نوعی حیرت درمی‌یابی که دوباره به بدنت بازگشته‌ای؛

گویی از خوابی ناگهانی بیدار شده باشی.

در کار خلاقانه‌ات به این احساسات گوش بده.

به واکنش‌هایی که درونت اتفاق می‌افتد توجه کن.

در میان تمام تجربه‌هایی که در مسیر آفرینش رخ می‌دهد،

لمسِ وجد و اجازه دادن به آن برای هدایت دستانمان، از ژرفترین و ارزشمندترین لحظه‌هاست.

وَجد

Notes:

revelation : مکاشفه‌