۳۹ – قوانین موقتی
وقتی خودت را در چارچوبی محدود میکنی، خلاقیتت شکوفا میشود. از آبیِ بینالمللی کلاین گرفته تا قوانین دگما ۹۵، گاهی تنها یک قاعدهی تازه کافیست تا مسیر خلق اثر بهکلی دگرگون شود.
"عمل خلاقانه:راهی برای بودن" کتابی از ریک روبین
ترجمه از رضا صحرایی
4/22/20251 دقیقه خواندن
بخش زیادی از فرایند هنری، مربوط به نادیدهگرفتن قوانین، رها کردن قوانین، زیر سؤال بردن قوانین، و حتی کشف
قوانینی است که بیآنکه بدانیم، از آنها پیروی میکردیم.
در عین حال، جایی هم برای وضع قانون وجود دارد - استفاده از قوانین بعنوان ابزاری برای تعریف مرزها و
چارچوبهای یک پروژه.
وقتی هیچ محدودیتی از نظر ماده، زمان یا بودجه وجود نداشته باشد، گزینهها نامحدود خواهند بود.
اما پذیرفتن محدودیتها باعث میشود دامنه انتخابهایمان کاهش یابد و این همیشه چیز بدی نیست.
چه این محدودیتها بر اساس نیاز باشند یا طراحیشده و آگاهانه، نگاه کردن به آنها به عنوانِ فرصت، مفید است.
به این موضوع میتوان مثل انتخاب یک پالت رنگ برای هر پروژه نگاه کرد.
در دل این محدودیتها، ابعاد حل مسئله دقیقتر و مشخصتر میشوند و گاهی راه حل های آشکار اصلاً در دسترس
نیستند.
این فیلتر کردن گزینه ها میتواند به کار جدید شخصیت ببخشد و آن را از تلاشهای گذشته متمایز کند و حتی زمینه
ساز نتایجی نوآورانه و پیشرو باشد. چالشهای تازه، به راه حلهای نو منجر میشوند.
ژرژ پرک، نویسنده فرانسوی، یک کتاب کامل نوشت بدون استفاده از رایج ترین حرف زبان فرانسه e.
و همین اثر، بعدها یکی از برجسته ترین آثار تجربی در ادبیات مدرن شد.
نقاش فرانسوی، ایو کلاین، تصمیم گرفت که پالت رنگهایش را فقط به یک رنگ محدود کند.
همین محدودیت باعث شد که او سایه ای از رنگ آبی را کشف کند که تا آن زمان کسی آن را ندیده بود.
این رنگ خاص، به قدری منحصربفرد بود که خودِ رنگ، بهنوعی به اثر هنری تبدیل شد، و بعدها نام آن را
“آبی بینالمللی کلاین” (International Klein Blue) گذاشتند. کارگردان دانمارکی، لارس ون تریه، برای کاهش
جنبه های مصنوعی در فیلمسازی، ده قانون وضع کرد که به نام “دگما ۹۵” یا “پیمان پرهیز” شناخته میشوند.
این قوانین به شرح زیر بودند:
۱. فیلمبرداری باید در مکان واقعی انجام شود و استفاده از دکور یا اشیایی که بهصورت منطقی در آن مکان وجود ندارند، مجاز نیست.
۲. فقط صدای درونداستانی . هیچ صدایی نباید جداگانه ساخته یا اضافه شود — از جمله موسیقیای (Diegetic)
که در صحنهی واقعی وجود ندارد.
۳. تمام صحنهها باید با دوربین دستی فیلمبرداری شوند. هر نوع حرکت یا سکون تصویر باید فقط با دست انجام
شود.
۴. فیلم باید رنگی باشد و استفاده از نورپردازی مصنوعی ممنوع است. در صورت کمبود نور، تنها میتوان یک چراغ
به دوربین وصل کرد.
۵. استفاده از افکنهای نوری یا فیلترهای لنز ممنوع است.
۶. هیچ اقدام نمایشی و سطحی، مانند قتلهای صحنه سازیشده یا بدل کاریهای پیچیده، مجاز نیست.
۷. بیگانگی جغرافیایی ممنوع است؛ داستان باید همین جا و همیناکنون اتفاق بیفتد.
۸. فیلمهای ژانری (مثل علمی-تخیلی، وسترن، ترسناک و…) مجاز نیستند.
۹. تنها فرمت قابل قبول برای فیلم، نگاتیو ۳۵ میلیمتری آکادمیک است.
۱۰. نام کارگردان نباید در تیتراژ ذکر شود.
سه سال پس از اعلام مانیفست، نخستین فیلم رسمی دگما ۹۵ توسط توماس وینتربرگ منتشر شد.
این فیلم با عنوان “جشن”( Festen-فِستِن) ، بلافاصله با استقبال منتقدان روبرو شد و جایزه هیئت داوران جشنواره
کن ۱۹۹۸ را از آن خود کرد.
الهام گرفته از ون تریه، نوازندهی کیبورد "مانی مارک" نیز مجموعهای مشابه از قوانین -این بار در حوزه موسیقی,
برای ضبط یکی از تحسین شده ترین آلبوم هایش وضع کرد.
قوانین بازی بیسبال یا بسکتبال، بازی را تعریف میکنند و به ندرت تغییر میکنند. نوآوری(این بازیها) تنها در دل
همین قوانین شکل میگیرد.
اما به عنوان هنرمند، ما این امکان را داریم که هر بار مجموعهای جدید از قوانین خلق کنیم.
و اگر در میانه مسیر، کشفی رخ دهد، ممکن است تصمیم بگیریم که آن قوانین را زیر پا بگذاریم.
درست است که تغییر قوانین کار سادهای است، اما اگر قرار نباشد قوانین را جدی بگیریم، بودنشان فایدهای ندارد.
هیچ قانونی ذاتاً خوب یا بد نیست. فقط قوانینی وجود دارند که با موقعیت سازگارند و در خدمت هنرند - یا آنهایی
که نیستند.
اگر هدف، خلق زیباترین اثر ممکن باشد، هر قانونی که واقعاً در خدمت این هدف باشد، قانونِ درست است.
تحمیل قانون، بیشترین ارزش را برای هنرمندی دارد که قبلاً آثاری خلق کرده باشد.
اگر در یک زمینه یا مهارت تثبیت شدهای، قوانین موقتی میتوانند به تو کمک کنند تا از الگوهای تکراری بیرون بیایی
این چالشها میتوانند تو را وادار کنند که[هنرمند] بهتر شوی، نوآوری کنی، و بُعدی تازه از خودت یا کارت را آشکار
کنی. برخی از هنرمندان زبردست، عمداً سراغ ابزارها یا رسانههایی میروند که برایشان آشنا نیست -
چون این چالش، آنها را از مهارت فنیشان جدا میکند و ذات واقعی هنریشان را آشکار میسازد.
برای خودت قوانینی بگذار که تو را از ناحیه امن بیرون بکشند.
اگر همیشه با لپ تاپ مینویسی، یکبار روی کاغذ زرد بنویس.
اگر راستدست هستی، با دست چپ نقاشی کن.
اگر آهنگ هایت را بر اساس ساز مینویسی، این بار بدون ساز، فقط با صدا بنویس — یک قطعه آکاپلا.
اگر با تجهیزات حرفهای فیلمبرداری میکنی، سعی کن یک فیلم کامل فقط با دوربین موبایلت بسازی.
اگر همیشه برای نقشآفرینی، با تحقیق و آمادهسازی جلو میروی، یکبار بدون آمادگی و از سر فیالبداهه بازی کن.
فرقی نمیکنه چه چیزی انتخاب میکنی - فقط چارچوبی تعریف کن که الگوی همیشگیات رو بشکنه و ببین کجا
میبردت.
تنها به خاطر ماهیت همین محدودیتها، کارت با گذشتهات متفاوت خواهد بود.
مهم نیست که «بهتر» شده یا نه.
هدف، کشف خودت در مسیر خلقه.
اگر معمولاً پاراگرافهای کوتاه مینویسی، سعی کن با پاراگرافهای بلند آزمایش کنی.
شاید فرم جدید رو دوست نداشته باشی،
ولی احتمالاً چیزی در این مسیر یاد میگیری که نوشته های کوتاه قبلیت رو هم بهبود میده.
با شکستن قواعد، درک عمیقتری از انتخابهای قبلیت پیدا میکنی.
یکی از چالشهای هنرمندان موفق هنگام تغییر سبک یا روش، این نگرانیه که آیا مخاطب با اونها همراه میشه یا نه؟
بعضی میپرسن: آیا طرفدارام از این مسیر جدید استقبال میکنن؟
ممکنه بعضیها رو از دست بدهی - ولی شاید طرفدارهای جدیدی هم پیدا کنی.
در هر صورت، محدود کردن خودت به منطقه آشنای کارت، هم به خودت لطمه میزنه و هم به مخاطب هایت.
شور کشف و شگفتی به سادگی از بین خواهد رفت، هنگامی که به طور پیوسته و مداوم از یک مسیر میگذری.
قانون،
روشی است برای نظم بخشی به آگاهی.
قوانین موقتی


Notes:
(The Vow of Chastity)