از دل یک ایرانی، برای همه‌ کسانی که در دل این جنگند

برای تو که هنوز زخمی هستی، یا در دل ترس داری. این نامه‌ جان است؛ دعوتی به مکث.

Reza Sahraei

6/19/20251 min read

به تو،

که شاید این روزها ترس را حس می‌کنی.

شاید زخمی روی بدنت مانده، یا زخمی در دلت.

شاید عزیز بی‌گناهت را از دست داده‌ای، یا فقط بخشی از امیدت را

به تو،

که می‌خواهی درست فکر کنی، درست احساس کنی

اما نمی‌دانی در میان این همه صدا، صدای قلبت را چطور بشنوی.

من یک ایرانیم و درد را فقط از دور نشنیده‌ام - در کودکی و نوجوانی‌ام، 

طعم ترس، بی‌پناهی، و اضطراب را با گوشت و پوست حس کرده‌ام.

درگیر بازی قدرت نیستم،

نه با دولتها، نه با شعارها، نه با اتهامها.

فقط انسانی‌ام که هنوز صدای انفجارها را در حافظه‌ بدنش دارد  و اکنون، در سکوت،

درد مردم خودش را و مردم آن سوی مرز را، با هم می‌شنود.

من نه قضاوت دارم، نه راه‌ حل.

فقط یک دعوت دارم:

دعوت به یک مکث - مکثی کوتاه - نفسی آرام.

 نفسی آرام قبل از پاسخ، قبل از خشم، قبل از قضاوت.

در دل این خشونت،

ما هنوز حق داریم انسان باشیم.

حق داریم اشک بریزیم، فکر کنیم، شک کنیم،

بدون آنکه خائن یا بی‌ریشه خوانده شویم.

بدون آنکه ما را «این‌طرفی» یا «آن‌طرفی» بنامند.

اجازه نده کسی برایت تعریف کند که چه‌ کسی هستی.

نه دولت، نه رسانه، نه حزب، نه هیاهو

هیچ‌ کدام نمی‌توانند جای قلب تو را بگیرند.

اگر در دلت هنوز نوری هست،هرچند کم‌ سو، آن نور مهم است.

و شاید همین نورهای کوچک، روزی مسیر تازه‌ای را روشن کنند

نه از راه پیروزی، بلکه از راه حضور.

از دل یک ایرانی، نه برای برنده شدن، نه برای قانع کردن

فقط برای اینکه صدای انسان،

پیش از صدای توپ و موشک، برای لحظه‌ای شنیده شود.